سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بیدار شو علیرضا،بیدار شو...

بیدار شو علیرضا،بیدار شو...
جام جم آنلاین: بلند شو علیرضا! بلند شو! پتویت را پس بزن. بنشین لب تخت. سیم‌ها و دستگاه‌ها را از تنت جدا کن و از ته دل بخند و با ناباوری بگو «چرا گلویم را سوراخ کرده‌اید؟!» بگو «چرا این سه سال بیدارم نکردید؟» بگو «چرا این‌طوری نگاهم می‌کنید؟ من خوب خوبم. اصلا دردی ندارم.» بگو «خسته شدم بس که این سال‌ها به سقف نگاه کردم» بگو «دلم چقدر برای همه‌تان تنگ شده بود.» بگو.....

 

بس نیست سه سال خیره شدن به سقف؟ این سقف بدون گچکاری و دود گرفته چه دارد که این‌طور با چشم‌های مات به آن خیره شده‌ای؟ خیلی چیزها هست که در این خیره شدن سه ساله‌ات به سقف، از دیدن‌شان محروم شده‌ای: گل دادن شمعدانی‌های روی ایوان، قد کشیدن نهالی که در باغچه کاشته بودی، انگور دادن تاک‌ها، مه صبحگاه که روی دامن کوه با ناز سر می‌خورد، دریایی که می‌گفتی فقط باید سحر تماشایش کرد، غروب‌های ارغوانی جنگل و جاده و چهار فصلش.


بیدار شو علیرضا! بیدار شو! تو اصلا می‌دانی در این سال‌ها که مثل ماهی گلی‌های سفره هفت‌سین با چشم‌ های باز خوابیده‌ای و از 22 سالگی تا 25 سالگی سر خورده‌ای، خیلی اتفاق‌ها افتاده که از آنها بی خبری؟ خیلی‌ها که می‌شناختی مرده‌اند، خیلی‌ها که نمی‌شناسی به دنیا آمده‌اند، خیلی از جوان‌ها هم رفته‌اند خانه‌بخت، مثل تو که نرسیده به تصادفت می‌خواستی داماد شوی، پیش از آن که جاده تو را از ما بگیرد.

اصلا یادت هست که تصادف کرده‌ای و 37 ماه است به کما رفته‌ای یا برایت این ماه‌ها، به کوتاهی خواب نیمروزی گذشته است، بی آن که بدانی کمر پدر و مادر بیمارت زیر بار قرض‌هایی که برای درمانت کرده‌اند خم شده؛ بی آن که بدانی در این سال‌ها فرمانداری و کمیته امداد و مجمع خیرین شهرت، آمل هم کمکی به تامین مخارج درمانت نکرده‌اند و حتی مسوولان اداره برق آمل به تنگدستی پدرت رحم نکرده و تهدید کرده‌اند که اگر قبض برق را ندهد برق خانه‌تان را قطع می‌کنند، در حالی که می‌دانند زندگی تو به کار دستگاه برقی که به تنت وصل شده، وابسته است.

بلند شو علیرضا! بلند شو! پلک بزن! خمیازه بکش! بخند! اخم کن! حرف بزن! کت و شلواری را که برای دامادی خریده بودی یکبار دیگر به تنت اندازه کن! موهایت را جلو آیینه شانه بزن! از رویاهایت بگو! و برایم تعریف کن که در این سه سال چه خوابی دیده‌ای که دلت نمی‌آمده بیدار شوی؟ من هم حرف‌های زیادی توی دلم مانده که باید برایت بگویم. داستان‌های زیادی هست که باید برایت تعریف کنم؛ داستان‌هایی که تو هم جزئی از آنهایی؛ داستان‌هایی که شاید تو را به گریه بیندازد.

*خانواده علیرضا علیزاده، جوان 22 ساله آملی که سه سال است پس از تصادف با موتورسیکلت به کما رفته، برای ادامه درمان وی به کمک همه نیکوکاران چشم دوخته‌اند.

مریم یوشی‌زاده - گروه جامعه

(جام جم)



کلمات کلیدی : جام جم، بیدار شو علیرضا،بیدار شو...